حس سبز

حس رویا گونه ی من از زندگی

حس سبز

حس رویا گونه ی من از زندگی

ای عزیز(نامه ی بیست و دوم)...

 عزیز من! 

 گاهی که از روند روزگار،زیر لب،شکایت می کنی،و اظهار تعجب از این که

زندگی با من و تو نیز،گهگاه،سر مدارا نداشته است،این گونه به نظر می رسد

که تو هنوز هم،زندگی را چیزی مستقل از زندگان می بینی،که به راه خود می

رود و آنچه خود می خواهد انجام می دهد؛و این،البته خوب می دانی که درست

نیست. ما بر سر این مسأله،سالهاست که به وحدت نظر رسیده ایم و اراده به

تردید نیز نکرده ایم: 

ادامه مطلب ...

ای عزیز(نامه ی بیست و یک ام)

 عزیز من! 

 خوشبختی نامه ای نیست که یک روز،نامه رسانی،زنگ در خانه ات را بزند

و آن را به دست های منتظر تو بسپارد.خوشبختی،ساختن عروسک

کوچکی ست از یک تکه خمیر نرم شکل پذیر...به همین سادگی،به خدا

به همین سادگی؛اما یادت باشد که جنس آن خمیر باید از عشق و ایمان باشد

نه هیچ چیز دیگر... 

ادامه مطلب ...

ای عزیز(نامه ی بیستم)...

 عزیز من! 

 فردا،یک بار دیگر،سالروز ازدواج ماست،و من که اینجا نشسته ام  

و صبورانه خط می نویسم هنوز هیچ پیشکشی کوچکی برای تو 

تدارک ندیده ام؛اما این تنها مسأله ای ست که هرگز،به راستی 

هرگز مرا نگران نکرده است،و نیز،نخواهد کرد.نگران،نه؛اما غمگین، 

البته چرا. 

 این،در عصر نفرت انگیز شی ئی شدنِ محبت و عشق،معجزه ای 

ست که ما - من و تو - خوشبختی مان را،نه تنها بر پایه ی پول،بل 

حتی در رابطه ی با آن نساخته ایم؛که اگر چنین کرده بودیم،چندین 

و چند بار،تاکنون،می بایست شاهد ویران شدن شرم آور این بنا 

بوده باشیم... 

ادامه مطلب ...

ای عزیز(نامه ی نوزدهم)...

 به راستی چه درمانده اند آنها که چشم تنگ شان را به پنجره های  

روشن و آفتابگیر کلبه های کوچک دیگران دوخته اند... 

 و چقدر خوب است،چقدر خوب است که ما - تو ومن - هرگز  

خوشبختی را در خانه ی همسایه جستجو نکرده ایم. 

ادامه مطلب ...

ای عزیز(نامه ی هجدهم)...

 بانوی ارجمند من! 

 دیروز،شنیدم که در تأیید سخن دوستی که از بد روزگار می نالید، 

ناخواسته و به همدردی می گفتی:« بله...درست است. زندگی، 

واقعاً،خسته کننده،کسالت آور،و یکنواخت شده است»... 

ادامه مطلب ...

ای عزیز(نامه ی هفدهم)...

 عزیز من!

 گهگاه،در لحظه های پریشان حالی،می اندیشم که چه چیز 

ممکن است عشق را به کینه،دوست داشتن را به بیزاری، و محبت 

را به نفرت تبدیل کند...

ادامه مطلب ...

ای عزیز(نامه ی شانزدهم)...

 همگام من در این سفر پر خاطره ی پر مخاطره! 

 بارها گفته ام،و تو خوب می دانی،که ارزش نهایی هر زندگی در حضور 

لحظه های سرشار از احساس خوشبختی در آن است. 

 در یکنواختی و سکون،هیچ چیز وجود ندارد چه رسد به خوشبختی 

ادامه مطلب ...

ای عزیز(نامه ی پانزدهم)...

 بانوی من! 

 دیروز عصر که دیدم رنجیده و بر افروخته درباره ی ارزشهای انقلاب 

با دوستی سخن می گویی؛اما رنجیدگی و بر افروختگی را به بیان 

خود منتقل نمی کنی،شلاقی و درد آور،زهر آلود و زخم زننده سخن 

ادامه مطلب ...

ای عزیز(نامه ی چهاردهم)...

 عزیز من! 

 باور کن که هیچ چیز به قدر صدای خنده ی آرام و شادمانه ی تو، 

بر قدرت کارکردن و سرسختانه کار کردن من نمی افزاید،و هیچ چیز  

همچون افسردگی و در خود فروریختگی تو مرا تحلیل نمی برد، 

ضعیف نمی کند،و از پا نمی اندازد. 

ادامه مطلب ...

ای عزیز(نامه ی سیزدهم)...

 عزیز من! 

 زندگی مشترک را نمی توان یک بار به خطر انداخت،و باز انتظار  

داشت که شکل و محتوایی همچون روزگاران قبل از خطر داشته باشد. 

 چیزی،قطعاً خراب خواهد شد 

ادامه مطلب ...

ای عزیز(نامه ی دوازدهم)...

بانوی بزرگوار من! 

 چرا قضاوتهای دیگران در باب رفتار،کردار،و گفتار ما،تو را تا این حد 

مضطرب و افسرده می کند؟ 

 چرا دائماً نگرانی که مبادا از ما عملی سر بزند که داوری منفی دیگران 

را از پی بیاورد؟ 

 راستی این « دیگران » که گهگاه این قدر تو را آسیمه سر و دلگیر 

می کنند،چه کسانی هستند؟ 

 آیا ایشان را به درستی می شناسی و به دادخواهی و سلامت روح  

ایشان،ایمان داری؟ 

ادامه مطلب ...

ای عزیز(نامه ی یازدهم)...

بانوی بالا منزلت ما!

به یاری اراده و ایمانی همچون کوه

خوب ترین روزهای زندگی

-فراسوی جملگی صخره های صعب تحمل سوز

ادامه مطلب ...

ای عزیز(نامه ی دهم)...

 عزیز من! 

 دیروز به دلیلی چه بسا برحق،از من رنجیده بودی.دیشب که در باب  

فروش چیزی برای دادن اجاره ی خانه،با مهرمندی آغاز سخن کردی، 

ناگهان دلم دریچه ای گشوده شد و شادی بی حسابی به قلبم 

ادامه مطلب ...

ای عزیز(نامه ی نهم)...

 عزیز من!

 روزگاری ست که حتی جوان های عاشق نیز قدر مهتاب را  

نمی دانند.این ما هستیم که در چنین روزگار دشواری باید نگهبان  

اعتبار شفاف و پر شکوه،کهکشان شیری،و شهاب های فرو  

ادامه مطلب ...

ای عزیز(نامه ی هشتم)!...

 عزیز من! 

 بی پروا به تو می گویم که دوست داشتنی خالصانه،همیشگی،و  

رو به تزاید،دوست داشتنی ست بسیار دشوار - تا مرزهای ناممکن  

- اما من نسبت به تو،از پس این مهم دشوار،به آسانی بر آمده ام؛ 

ادامه مطلب ...

ای عزیز(نامه ی هفتم)!...

 عزیز من! 

 مدتی ست می خواهم از تو خواهش کنم بپذیری که بعض شبهای  

مهتابی، علیرغم جمیع مشکلات و مشقات،قدری پیاده راه برویم -  

دوش به دوش هم -شبگردی،بی شک،بخش های فرسوده ی روح  

ادامه مطلب ...

ای عزیز(نامه ی ششم)...

 همراه همدل من!

 در زندگی،لحظه های سختی وجود دارد؛لحظه های بسیار سخت  

و طاقت سوزی،که عبور از درون این لحظه ها،بدون ضربه زدن به  

حرمت و قداست زندگی مشترک،به نظر،امری نا ممکن می رسد. 

ادامه مطلب ...

ای عزیز(نامه ی پنجم)...

 عزیز من! 

 « شب عمیق است؛اما روز از آن هم عمیق تر است.غم عمیق  

است;اما شادی از آن هم عمیق تر است». 

 دیگر به یاد نمی آورم که این سخن را در جوانی در جایی خوانده ام، 

ادامه مطلب ...

ای عزیز(نامه ی چهارم)...

 همقدم همیشگی من!

 مطمئن باش هرگز پیش نخواهد آمد که تو را دانسته بیازارم یا به  

خشم بیاورم.هرگز پیش نخواهد آمد.

 آنچه در چند روز گذشته تو را رنجیده خاطر و دل آزرده کرده است, 

ادامه مطلب ...

ای عزیز(نامه ی دوم و سوم)...

نامه ی دوم:

بانوی بزرگوار من!

عطر آگین باد و بماناد فضای امروز خانه مان 

و فضای خانه مان،همیشه،در چنین روزی که روز عزیز ولادت پر  

ادامه مطلب ...