نامه ی دوم:
بانوی بزرگوار من!
عطر آگین باد و بماناد فضای امروز خانه مان
و فضای خانه مان،همیشه،در چنین روزی که روز عزیز ولادت پر
برکت تو برای خانواده ی کوچک ماست...
نامه سوم:
بانو،بانوی بخشنده ی بی نیاز من!
این قناعت تو،دل مرا عجب می شکند...
این چیزی نخواستنت،و با هر چه که هست ساختنت...
این چشم و دست و زبان توقع نداشتنت، و به آن سوی پرچین نگاه نکردنت...
کاش کاری می فرمودی دشوار و نا ممکن، که من به خاطر تو سهل و
ممکنش می کردم...
کاش چیزی می خواستی مطلقا نا یاب،که من به خاطر تو آن را به
دنیای یافته ها می آوردم...
کاش می توانستم همچون خوب ترین دلقکان جهان ،تو را سخت و
طولانی بخندانم...
کاش می توانستم همچون مهر بان ترین مادران،رد اشک را از
گونه هایت بزدایم...
کاش نامه ای بودم، حتی یک بار با خوب ترین اخبار...
کاش بالشی بودم ، نرم، برای لحظه های سنگین خستگی هایت...
کاش ای کاش که اشاره ای داشتی، امری داشتی، نیازی داشتی،
رویای دور و درازی داشتی...
آه که این قناعت تو ، این قناعت تو دل مرا عجب می شکند...
نادر ابراهیمی
*برای دونستن بیشتر از نادر ابراهیمی,اینجا کلیک کنین.
*اول راهنمایی بودم که اولین رمان زندگیم رو خوندم!رمانی خارجی.بعد از
هشتمین رمان خارجی بود که اول بار رمانی ایرانی به دلم نشست!
از مرحوم نادری(متاسفانه هر چی فک کردم اسمش یادم نیومد که این جا
بنویسم!)
*و این شد سرآغاز آشنایی من با رمان های ایرانی!
*این چهل نامه ی مرحوم ابراهیمی به همسرش,هر نامه ش,خودش کتابی
جداگونه ست و قابل تدریس در دانشگاه!
درود برشما با انتخاب زیبایتان وسلام وروح ورضوان الهی بر مرحوم نادر ابراهیمی که سالیان دوربا نوشته هایش بسیاری از تنهایی هایم را پرکرده ام
مرداب به رود گفت :
چه کردی که زلالی ؟!
جواب داد :
” گذشتم “
مرسی از حضورت
سلام
سر نمیزنید کم پیدا شدین
سلام......
خیلی قشنگ بود........