حس سبز

حس رویا گونه ی من از زندگی

حس سبز

حس رویا گونه ی من از زندگی

ده سالم بود!...

عمویم گفت: 

چه جوری به مدرسه می روی؟؟ 

گفتم: با اتوبوس 

پوزخندی زد و گفت: 

ادامه مطلب ...

متشکرم!...

از وقتی که عاشق شدم 

فرصت بیشتری پیدا کردم برای این که پرواز کنم 

فرصت بیشتری برای این که پرواز کنم و بعد زمین بخورم 

و این عالی است 

ادامه مطلب ...

خواب!...

خوابی را که دیشب دیدم بر می دارم 

و می گذارم توی فریزر 

تا این که روزی خیلی دور از امروز 

وقتی پیر و ناتوان شدم 

ادامه مطلب ...

تو سفیدی؟!...

از گورخره پرسیدم

« توسفیدی و راه راه سیاه داری،

یا اینکه سیاهی و راه راه سفید داری؟»

گوره خره به جای جواب دادن پرسید:

ادامه مطلب ...

نگفتم!...

گفتم:اگر راهت را انتخاب کرده ای، 

من آن را سد نخواهم کرد. 

حالا او رفته 

و من 

ادامه مطلب ...

گرمترین پناهگاه جهان!...

وقتی در شب راه می‌رفتم 

و در جستجوی پناهگاه گرمی بودم 

از کنارم گذشت 

گفتم: 

ادامه مطلب ...

در آغوش نگرفتم...

او را در آغوش نگرفتم و اشک هایش را پاک نکردم 

نگفتم:اگر تو نباشی 

زندگی ام بی معنی خواهد بود. 

فکر می کردم از تمامی آن بازی ها خلاص خواهم شد. 

ادامه مطلب ...

تو سفیدی؟!...

از گورخره پرسیدم

« توسفیدی و راه راه سیاه داری،

یا اینکه سیاهی و راه راه سفید داری؟»

گوره خره به جای جواب دادن پرسید:

ادامه مطلب ...

درخت های قدیم!...

غم انگیز ترین صحنه ای که در عمرم دیدم 

دارکوبی بود که بر درخت پلاستیکی نوک می زد. 

دارکوب نگاهی به من کرد و گفت:" دوست من, 

درخت هم درخت های قدیم!" 

 

                                                                             شل سیلور استاین 

 

 *برای دونستن بیشتر از شل,اینجا کلیک کنین.

ادامه مطلب ...

نگفتم...

حالا او رفته

و من

تمام چیزهایی را که نگفتم،می شنوم.

نگفتم:عزیزم متاسفم،

ادامه مطلب ...

نگفتم!...

گفتم:اگر راهت را انتخاب کرده ای، 

من آن را سد نخواهم کرد. 

حالا او رفته 

و من 

تمام چیزهایی را که نگفتم،می شنوم. 

 

                                                                             شل سیلور استاین 

 

 *برای دونستن بیشتر از شل,اینجا کلیک کنین.

ادامه مطلب ...

چیزهایی که نگفتم...

چیزهایی که نگفتم

وقتی چمدانش را به قصد رفتن بست،

نگفتم : عزیزم ، این کار را نکن .

نگفتم : برگرد

ادامه مطلب ...

نگفتم...

نگفتم:بارانی ات را درآر... 

قهوه درست می کنم و با هم حرف می زنیم. 

نگفتم:جاده بیرون خانه 

طولانی و خلوت و بی انتهاست. 

ادامه مطلب ...

در آغوش نگرفتم...

او را در آغوش نگرفتم و اشک هایش را پاک نکردم 

نگفتم:اگر تو نباشی 

زندگی ام بی معنی خواهد بود. 

فکر می کردم از تمامی آن بازی ها خلاص خواهم شد. 

ادامه مطلب ...