عمویم گفت:
چه جوری به مدرسه می روی؟؟
گفتم: با اتوبوس
پوزخندی زد و گفت:
ادامه مطلب ...از وقتی که عاشق شدم
فرصت بیشتری پیدا کردم برای این که پرواز کنم
فرصت بیشتری برای این که پرواز کنم و بعد زمین بخورم
و این عالی است
ادامه مطلب ...خوابی را که دیشب دیدم بر می دارم
و می گذارم توی فریزر
تا این که روزی خیلی دور از امروز
وقتی پیر و ناتوان شدم
ادامه مطلب ...از گورخره پرسیدم
« توسفیدی و راه راه سیاه داری،
یا اینکه سیاهی و راه راه سفید داری؟»
گوره خره به جای جواب دادن پرسید:
ادامه مطلب ...وقتی در شب راه میرفتم
و در جستجوی پناهگاه گرمی بودم
از کنارم گذشت
گفتم:
ادامه مطلب ...او را در آغوش نگرفتم و اشک هایش را پاک نکردم
نگفتم:اگر تو نباشی
زندگی ام بی معنی خواهد بود.
فکر می کردم از تمامی آن بازی ها خلاص خواهم شد.
از گورخره پرسیدم
« توسفیدی و راه راه سیاه داری،
یا اینکه سیاهی و راه راه سفید داری؟»
گوره خره به جای جواب دادن پرسید:
ادامه مطلب ...غم انگیز ترین صحنه ای که در عمرم دیدم
دارکوبی بود که بر درخت پلاستیکی نوک می زد.
دارکوب نگاهی به من کرد و گفت:" دوست من,
درخت هم درخت های قدیم!"
شل سیلور استاین
*برای دونستن بیشتر از شل,اینجا کلیک کنین.
ادامه مطلب ...گفتم:اگر راهت را انتخاب کرده ای،
من آن را سد نخواهم کرد.
حالا او رفته
و من
تمام چیزهایی را که نگفتم،می شنوم.
شل سیلور استاین
*برای دونستن بیشتر از شل,اینجا کلیک کنین.
ادامه مطلب ...چیزهایی که نگفتم
وقتی چمدانش را به قصد رفتن بست،
نگفتم : عزیزم ، این کار را نکن .
نگفتم : برگرد
ادامه مطلب ...نگفتم:بارانی ات را درآر...
قهوه درست می کنم و با هم حرف می زنیم.
نگفتم:جاده بیرون خانه
طولانی و خلوت و بی انتهاست.
ادامه مطلب ...او را در آغوش نگرفتم و اشک هایش را پاک نکردم
نگفتم:اگر تو نباشی
زندگی ام بی معنی خواهد بود.
فکر می کردم از تمامی آن بازی ها خلاص خواهم شد.
ادامه مطلب ...