حس سبز

حس رویا گونه ی من از زندگی

حس سبز

حس رویا گونه ی من از زندگی

ای عزیز(نامه ی هفتم)!...

 عزیز من! 

 مدتی ست می خواهم از تو خواهش کنم بپذیری که بعض شبهای  

مهتابی، علیرغم جمیع مشکلات و مشقات،قدری پیاده راه برویم -  

دوش به دوش هم -شبگردی،بی شک،بخش های فرسوده ی روح  

را نوسازی می کند و تن را برای تحمل دشواری ها،پر توان. 

 از این گذشته،به هنگام گزمه رفتن های شبانه،ما فرصت حرف  

زدن درباره ی بسیاری چیزها را پیدا خواهیم کرد. 

 نترس بانوی من!هیچ کس از ما نخواهد پرسید که با هم چه نسبتی  

داریم و چرا تنگاتنگ هم،در خلوت،زیر نور بدر،قدم می زنیم.هیچ کس  

نخواهد پرسید؛و تنها کسانی خواهند گفت:« این کارها برازنده ی  

جوانان است» که روح شان پیر شده باشد؛و چیزی غم انگیز تر از  

پیری روح وجود ندارد.از مرگ هم صد بار بد تر است. 

 راستی،طلب فروشگاه محله را تمام و کمال دادم.حالا می توانی 

با خاطر آسوده از جلوی فروشگاه رد شوی.هیچ نگاهی دیگر نگاه 

سرزنش بار طلب کاری نخواهد بود.مطمئن باش! 

 ضمنا همه چیزهایی را هم که فهرست کرده بودی،تمام وکمال 

خریدم:برنج،آرد,نخود چی،آرد سه صفر،ماکارونی،فلفل سیاه،زرد 

چوبه،آبغوره،نبات،برگ بو،صابون،مایع ظرفشویی،و دارچین(که چه 

عطر قدیمی دل انگیزی دارد)... 

 می بینی که چقدر خوب،من بی حافظه،نام تک تک چیزهایی را که  

خواسته بودی به خاطر سپرده ام؟ 

 خب...دیگر می توانی قدری آسوده باشی،و شبی از همین شبها، 

پیشنهاد یک پیاده روی کوتاه را به ما بدهی.ما،با این که خیلی کار  

داریم،پیشنهاد شما را خواهیم پذیرفت. 

 عزیز من! 

 ما هرگز آنقدر بدهکار نخواهیم شد که نتوانیم از پس بدهی هایمان  

بر آییم،و هرگز آنقدر پیر نخواهیم شد که نتوانیم دوباره متولد شویم. 

 ما از زمانه عقب نخواهیم ماند،زمانه را به دنبال خود خواهیم کشید. 

 فقط کافی ست که قدری دیگر هم از نفس نیفتیم... 

 

                                                                                     نادر ابراهیمی 

 

 *برای دونستن بیشتر از نادر ابراهیمی,اینجا کلیک کنین.

 *اول راهنمایی بودم که اولین رمان زندگیم رو خوندم!رمانی خارجی.بعد از

هشتمین رمان خارجی بود که اول بار رمانی ایرانی به دلم نشست!

از مرحوم نادری(متاسفانه هر چی فک کردم اسمش یادم نیومد که این جا

بنویسم!)

 *و این شد سرآغاز آشنایی من با رمان های ایرانی!

 *این چهل نامه ی مرحوم ابراهیمی به همسرش,هر نامه ش,خودش کتابی

جداگونه ست و قابل تدریس در دانشگاه!

نظرات 2 + ارسال نظر
زهرا(عاشقانه های مسیحا) چهارشنبه 3 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 08:46 ق.ظ http://zahra4552.blogfa.com

فقط کافیست قدری دیگر از نفس نیفتیم ....

اما این روزها همه از نفس افتاده اند

نیکو چهارشنبه 3 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 08:56 ق.ظ http://www.seeker2.blogfa.com

درود بر شما

سپاس فراوان از توضیح کاملی که برای من دادید . حالا دیگه کاملا متوجه شدم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد