همقدم همیشگی من!
مطمئن باش هرگز پیش نخواهد آمد که تو را دانسته بیازارم یا به
خشم بیاورم.هرگز پیش نخواهد آمد.
آنچه در چند روز گذشته تو را رنجیده خاطر و دل آزرده کرده است,
مرا،بسیار بیش از تو به افسردگی کشانده است.
و مطمئن باش چنان می روم که بدانم - به دقت- که چه چیز ها این
زمان تو را زخم می زند.تا از این پس،حتی نا دانسته نیز تو را نیازارم.
ما باید درست بشویم.
ما باید تغییر کنیم... .
نادر ابراهیمی
*برای دونستن بیشتر از نادر ابراهیمی,اینجا کلیک کنین.
*اول راهنمایی بودم که اولین رمان زندگیم رو خوندم!رمانی خارجی.بعد از
هشتمین رمان خارجی بود که اول بار رمانی ایرانی به دلم نشست!
از مرحوم نادری(متاسفانه هر چی فک کردم اسمش یادم نیومد که این جا
بنویسم!)
*و این شد سرآغاز آشنایی من با رمان های ایرانی!
*این چهل نامه ی مرحوم ابراهیمی به همسرش,هر نامه ش,خودش کتابی
جداگونه ست و قابل تدریس در دانشگاه!
*در مورد مطلب "پس کی وقت من می رسه؟..." حتما نظر بذارید.
تمام می شود
تمام ناگفته های من
فقط چند نقطه چین باقی می ماند
تا حرف های سادگی هایم را
دوباره تکرار کنی
...[گل]
سلام...مرسی بابات تبریکات تولد۱
پیر شدیم رفت...۲۳ ساله شدم!!فضول خان!
سلام ممنون که بهم سر زدی و ممنون از کامنتت!!
سلام مهربون
خیلی وقته سر نزدینا
کجایییینننننننننننننننن