اگر روزی عاشق شدی
در آن سوز و گداز شیرین عشق مرا به یاد آر
زیرا همه عاشقان چنان باشند که من:
بی ثبات و بی قرار در هر کار
ادامه مطلب ...بانوی بزرگوار من!
چرا قضاوتهای دیگران در باب رفتار،کردار،و گفتار ما،تو را تا این حد
مضطرب و افسرده می کند؟
چرا دائماً نگرانی که مبادا از ما عملی سر بزند که داوری منفی دیگران
را از پی بیاورد؟
راستی این « دیگران » که گهگاه این قدر تو را آسیمه سر و دلگیر
می کنند،چه کسانی هستند؟
آیا ایشان را به درستی می شناسی و به دادخواهی و سلامت روح
ایشان،ایمان داری؟
زندگی هر یک از شما این توانایی و قابلیت را دارد که عالی و
فوق العاده باشد.هر یک از شما نیز این توانایی و قابلیت را در خود
دارید که از زندگی خود تا سرحد کمال لذت ببرید.کلید این معما در
زندگی همراه با عشق و شور زندگی نهفته است.
دکتر باربارا دی آنجلیس
*برای دونستن بیشتر از دکتر باربارا,اینجا کلیک کنین.
ادامه مطلب ...دوستت می دارم،بی آنکه بدانم چرا؟
یا چه زمانی-در کجا؟
تو را بی عقده و غرور
تو را آشکارا دوست می دارم.
ادامه مطلب ... سلام دوستان من.چون جمعه های گذشته,با انعکاس نظرات شما عزیزان
,در مورد مطلب "ظاهر او!...",در خدمتم.
ابتدا متن نوشته ی من:
اینجا(کلیک کن)
و این هم نظرات شما دوستان:
اینجا(کلیک کن)
همه روزها زیبا بودند
And suddenly, i saw debris
و ناگهان خورد شدن خودم را دیدم
Now and then, I get insecure
هر لحظه احساس نا امنی می کنم
From all the pain, I'm so ashamed
و بخاطر تمام رنج و دردهام احساس شرم می کنم
I am beautiful no matter what they say
من زیبام، مهم نیستا، اونا چی میگن
چه پیاله های قشنگی,چه گلدان های قشنگی می شود ساخت
از گلم,رنگ لعاب لازم ندارد.خودش رنگ دارد.رنگ خون دل,رنگ چشم
های تو.رنگ گیلاس لب های تو.بی بی عطری می گفت بگو اگر
کسی به دلت هست,بگو کجاست بروم خواستگاری.می گفتم تو
ادامه مطلب ...ظلمت شکافت،زهره را دیدیم،و به ستیغ بر آمدیم.
آذرخشی فرود آمد،و ما را در ستایش فرو دید.
لرزان،گریستیم.خندان،گریستیم.
رگباری فرو کوفت:از در همدلی بودیم.
ادامه مطلب ...انتظار کشیدم,همان طور که پنلوپه انتظار اولیس را می کشید,
رومئو منتظر ژولیت بود,بئاتریس منتظر دانته بود تا نجاتش بدهد.
خلاء استپ سرشار از خاطره ی تو بود,خاطره ی لحظاتی که با
هم گذراندیم,کشورهایی که با هم سفر کردیم,شادی هایمان,
ادامه مطلب ...انگار که دریا به دنبالم آمده باشد
و بازوانش را کمند کرده باشد به دورم
در اتاقم،شب هنگام
انگار که پیچیده باشد بر من دریا
بازوان آوازهایش را
چنگ میزند در من دریا
مرا به بر میگیرد دریا.
قونار اکلوف
*در مورد مطلب "ظاهر او..." حتما نظر بذارید.
بانوی بالا منزلت ما!
به یاری اراده و ایمانی همچون کوه
خوب ترین روزهای زندگی
-فراسوی جملگی صخره های صعب تحمل سوز
ادامه مطلب ...داستان : رضا ( رضا عطاران ) یک معلم بسیار خوش قلب و مهربان
است که به دلیل اینکه شاگردانش وی را آزار می دهند و او هم
سعی می کرده از حق طبیعی اش برای دفاع استفاده کند، از کار
بی کار می شود و تصمیم می گیرد با تدریس خصوصی زندگی اش
ادامه مطلب ...یک روزی که خوشحال تر بودم
نذرم را ادا می کنم
تا روزهایی مثل حالا
که خستگی و ناتوانی لای دست و پایم پیچیده است
ادامه مطلب ...سلام دوستان من.چون جمعه های گذشته,با مطلبی که نیاز
به همکاری شما عزیزان داره,در خدمتم.نظرات,جمعه ی بعد
انعکاس داده می شه.مطلبی که برای این هفته انتخاب کردم,
عنوانش هست:
ادامه مطلب ...On a dark desert highway,
در بزرگراه بیابانی تاریکی
Cool wind in my hair,
باد سردی در موهایم می وزید
Warm smell of "colitas"
Rising up through the air,
بوی گرم گیاهان بیابینی در هوا پیچیده بود
Up ahead in the distance
I saw a shimmering light,
و در آن دوردست سوسوی نوری را دیدم
با تو,همه چیز متفاوت است,چون زیبا و پرشور است,و من
تسلیم خودم را دوست دارم.گاه,صحبتی را آغاز نکرده ایم,و با این
وجود,آن چه را که تو می گویی,درک می کنم;پیش از آن که
جمله ای را آغاز کنی,من در پایان آنم.
جبران خلیل جبران
نامه های عاشقانه ی یک پیامبر
* برای دونستن بیشتر از جبران,اینجا کلیک کنید.
ناگهان چشم میگشایم
و خویش را در میان شبی سرد که آرام فراخ میگردد مییابم
ستاره ای از پنجره تابناک تر از همیشه میدرخشد
کجاست گیسوان طلاییات؟
کجاست دهان شیرینت؟
هرمان هسه