هفت سالی می شد که راه نرفته بودم. پزشک پرسید:
این چوب ها چیست ؟
گفتم: فلجم.
گفت: آنچه تو را فلج کرده، همین چوب هاست. سینه خیز،
چهار دست و پا، قدم بردار و بیفت.
چوب های زیبایم را گرفت.
پشتم شکست و در آتش سوزاند.
حالا من راه می روم ...
اما هنوز هم وقتی به چوبی نگاه می کنم، تا ساعت ها،بی رمقم !!!
برتولت برشت
*برای دونستن بیشتر از برتولت,اینجا کلیک کنین.
*قدم بردار!
*شعراشو دوس دارم.
*تو ایران بیشتر به اسم نمایشنامه نویس می شناسنش.
سلام
از اون مطالبه که باید دو بار بخونی
یا چند بار
سلام خوبید؟زیبا بود و با مفهوم مرسی
قشنگ بود
آپم خوشحال میشم بیای