حس سبز

حس رویا گونه ی من از زندگی

حس سبز

حس رویا گونه ی من از زندگی

حیاط خانهٔ ما!...

حیاط خانهٔ ما تنهاست 

حیاط خانهٔ ما 

در انتظار بارش یک ابر ناشناس 

خمیازه می کشد 

و حوض خانهٔ ما خالی است 

ستاره های کوچک بی تجربه 

از ارتفاع درختان به خاک می افتد 

و از میان پنجره های پریده رنگ خانهٔ ماهی ها 

شب ها صدای سرفه می آید 

حیاط خانهٔ ما تنهاست . 

 

                                                                            فروغ فرخزاد 

 

 *برای دونستن بیشتر از فروغ,اینجا کلیک کنین. 

 *فک کنم اول راهنمایی بود(اگه دقت کرده باشین اکثر توضیحاتم بر می

گرده به اول راهنمایی!من در این سال برای بار دوم متولد شدم!),تولدم  

بود و دوست بسیار عزیزی کارت پستالی بهم هدیه داد که این شعر بر  

اون نقش بسته بود.انقد عاشق این شعر شدم که همون روز رفتم و  

کتابی از فروغ خریدم.کتابی از دست فروش های خیابون!نام کتاب, 

عصیان بود. 

 *بعدها دبیر ادبیاتی داشتم که گفت:همیشه پسرا عاشق سهراب می  

شن و دخترا عاشق فروغ!و من گند زدم به تئوری استاد! 

 *فروغ رو دوست دارم.این بی پروایی و این عشق عریانش رو کم تر تو  

شاعرای دیگه دیدم. 

 *در مورد مطلب "نفوس بد!..." حتما نظر بذارین.مرسی.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد