امروز را به باد سپردم
امشب کنار پنجره بیدار مانده ام
دانم که بامداد
امروز دیگری را با خود می آورد
تا من دوباره
آن را بسپارمش به باد...
فریدون مشیری
*برای دونستن بیشتر از مشیری,اینجا کلیک کنین.
*دنیای مشیری رو دوس دارم.شعراش واقعا زیباست.
*اول بار سال 77 شعر کوچه رو که خوندم,عاشقش شدم!
*در مورد مطلب "ظلمی به نام لطف!..." حتما نظر بذارین.مرسی.
سلام حس سبز...
بلاخره دو نفر اول با هم آشنا میشن بعد میفهمن ک هیچ جوره ب هم نمیخورن دیگه...وقتی آشنا نشن...دوستی ای رابطه ای شکل نگیره چطور میفهمن ک ب هم نمیخورن...؟
منظور من این جدایی بود...ن جدایی بعد ازدواج...
شما چرا عصبی میشی...؟؟؟
من ک چیزی نگفتم...
جایت را با دیگری پُر میکنند احساس … سیری چند؟؟!
آدم هــای عجیبـــی دارد اینجــا !
دوستــی هــایشان نـــاگهانی ســت
دلبستــن شـــان غریـــب است و رفتــن شان آشنـــا …!