عابد کنار برکه نشست
دست هایش در آب بود که دید
آنسوی برکه
زنی گلوبندش را به نمایش گذاشته است
چشمانش را بست و در سکوت خواند
«دور شو شیطان
از من دور شو»
چشمانش را که گشود
زن صنوبری بود و گلوبندش ماه.
حسین پناهی
*برای دونستن بیشتر از حسین پناهی,اینجا کلیک کنید.
*اشعار حسین پناهی,در نگاه اول شاید به شدت ساده و چه بسا
سطحی به نظر بیاد!ولی وقتی تکرار و تکرار و تکرار کنی خوندنش رو,
می بینی که سخت در اشتباهی و چه بسا کم بیاری تو فهمشون!
*تو وبلاگی اینو به نقل از مرحوم پناهی خوندم:بعد از مرگم مردم من را
خواهند شناخت!
*در مورد مطلب "دیگه ندارم!.../a>>/>" حتما نظر بذارین.مرسی.
حسین پناهی عشق منه
حال همگی ما خوب است و ملالی نیست جز هرروز کشتن آدمها به دست خودشان...