حس سبز

حس رویا گونه ی من از زندگی

حس سبز

حس رویا گونه ی من از زندگی

نقد فیلم:طبقه ی حساس,فیلمی از کمال تبریزی

 خلاصه ی داستان: آقای کمالی، بازاری ثروتمندی ست که به تازگی  

همسر خود را از دست داده اما چندان هم ناراحت به نظر نمی رسد!  

او حتی به سرعت بلیط سفر به چین را در جیب می گذارد و می رود  

خوشگذرانی. موقع برگشت، به او خبر می دهند کسی که قبر  

همسرش را به او فروخته بوده، کلاهبردار از آب در آمده و همان قبر را  

به شخص دیگری هم فروخته و در حال حاضر، یک مرد، روی زنِ او، در  

قبر قرار دارد … 

 یادداشت: شاید جمله ی « به چالش کشیدنِ تعصبات مردسالارانه ی  

جامعه ی ایرانی » برای فیلم جدیدِ تبریزی، زیاد باشد اما می شود  

گفت او چنین تعصب خشک و دامن گیری را « مطرح » کرده است و  

اتفاقاً شیرین هم این کار را کرده است. آقای کمالیِ بازاری، کم سواد  

( او دائم برخی واژه ها را اشتباه بیان می کند ) و  ظاهرالصلاح،  

نماینده ی تمامِ آن مردانی ست که بدون توجه به احساسات زن، او را  

تنها برای دو چیز می خواهند؛ یکی رفع گشنگی و دیگری رفع نیازهای  

جسمی. مردانی که واژه ی « غیرت » را برای خودشان معنا کرده اند  

و حتی روی جسد همسرشان هم به کارش می برند اما وقتی پای  

عیاشی های خودشان به میان بیاید، دیگر دست از پا نمی شناسند.  

مردانی سلطه گر که زن را پاک و دست نخورده می خواهند اما به  

خودشان که می رسد … « طبقه ی حساس » با یک ایده ی عالی و  

البته خنده دار، سعی می کند عمقِ فاجعه ی جامعه ی عقب مانده ای  

را نشان دهد که فقط درگیر واژه هاست و از واژه ها استفاده می کند  

تا به نفع خود سود ببرد یا زیان نکند. آقای کمالی کار را به آنجا رسانده  

که وقتی سنگ تراش به دنبالِ یافتنِ یک شعر مناسب برای روی سنگ  

قبر همسرِ کمالی به این بیت می رسد: (( شربتی از لب لعلش  

نچشیدیم و برفت … )) با تشر به او می گوید: (( اینو روی قبر خواهر و  

مادرت هم می نویسی؟! )) اما همین آدم روزِ هفتِ همسرش، سرِ میزِ  

غذا، با دوستانش از « غذاهای بیرونی و غذاهای خانگی » حرف می زند،  

که معنایی دو پهلو دارد و بعد آنقدر می خندد که اشک از چشمانش  

سرازیر می شود تا حدی که خانواده فکر می کنند او دارد گریه می کند.  

شاید بگویید این دیگر اغراق است که لازمه ی کمدی ست. اما نیست.  

این عینِ خودِ واقعیت است. 

 « طبقه ی حساس » فیلم بامزه ای ست که حسابی آدم را سر ذوق  

می آورد. دو سکانس فوق العاده ی رویای آقای کمالی، به خیلی از این  

فیلم های بی در و پیکری که در طول جشنواره دیده ام و دیده ایم،  

می ارزد؛ چه از لحاظ ایده پردازی و چه از لحاظ اجرایی. می شود از خیلی  

چیزهای این فیلم لذت برد و خندید اما از یکسری چیزها هم به عنوان  

ضعف های عمده ی فیلم نمی شود گذشت. مثلاً آشنایی آقای کمالی با  

همسرِ مردی که در قبرِ زنِ او خوابیده، علاوه بر اینکه چندان کاربردِ  

درستی در میان سیر طبیعی ماجرا پیدا نمی کند، منطقِ درستی هم  

ندارد. مشخص است جناب کمالی نقشه هایی دارد و برای زن دندان تیز  

کرده که عاقبت هم پیشنهاد بی شرمانه ی خود را به زن می گوید و زن  

هم آشفته می شود. سئوال اینجاست که چطور آقای کمالی که اینقدر  

مواظب اسم و رسم و موقعیت خود در بازار است، به این راحتی چنین  

پیشنهادی می دهد و از عواقبش هم نمی ترسد؟ یا مثلاً ماجرای آن زنی  

که دوست کمالی قرار بوده برای او دست و پا کند، به کجا می کِشد؟  

چرا این ماجرا ناگهان فراموش می شود و به نتیجه ای نمی رسد؟ یا  

چرا آقای کمالی اینقدر دیر به فکرش می رسد که خودش هم می تواند  

به شکلی پنهانی نبش قبر کند و همسرش را از آن داخل بیاورد بیرون؟  

اما از همه غیرقابل باورتر، تحول شخصیتی آقای کمالی ست که در  

صحنه ی پایانی از همسرش عذر می خواهد و کنار او در قبر دراز  

می کِشد. چه اتفاقی افتاده که او اینچنین عوض شده و از کارِ خود  

پشیمان؟ طی چه روندی؟ فیلم جوابی برای این سئوال ها ندارد و تنها  

به این بسنده می کند که نشان بدهد این مردِ خوش غیرت، از کارِ خود  

پشیمان است. با وجود این ضعف های فیلم نامه ای، می شود راحت  

نشست و فیلم را دید و به حالِ آدم های متعصبِ سیاه دل تأسف خورد  

و در نهایت خندید. 

 

 منبع:http://www.cinemaeman.com 

 

 *فرش باد به نظر من یکی از بهترین فیلم های کمال تبریزی هست. 

 *همین طور مارمولک! 

 *می دونم مشکلی که برای سریال ایشون در تلویزیون پیش اومد عمدی  

نبوده.با شناختی که از ایشون دارم می گم. 

 *باز هم پیمان قاسم خانی! 

 *باز هم رضا عطاران!

نظرات 1 + ارسال نظر
محسن یکشنبه 30 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 03:29 ب.ظ

صحنه ی آخر فیلم که عطاران میره توی قبر میخوابه و دوربین بصورت عمودی از توی دونه های برف میاد بالا واقعا" قشنگه .... مخصوصا" موسیقی این صحنه همراهی عجیبی با فیلم داره .... واقعا" این سینمای ایران یه الماس هایی توش هست . نمیشه گفت همه ی این سکانس ها یا صحنه های قشنگ که تو فیلمهای ایرانی هست تصادفیه .... باید این سینما رو جهت داد ، ناخالصی هاشو گرفت . بعد اقتصادی بهش داد ... بشه یه صنعت حسابی ... اشتغال زایی کرد ... سینمای ایران توانایی شو داره .... این صنعت اگر هم از خارج اومده دیگه بومی شده ... واقعا" حیفه !!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد