چه پیاله های قشنگی,چه گلدان های قشنگی می شود ساخت
از گلم,رنگ لعاب لازم ندارد.خودش رنگ دارد.رنگ خون دل,رنگ چشم
های تو.رنگ گیلاس لب های تو.بی بی عطری می گفت بگو اگر
کسی به دلت هست,بگو کجاست بروم خواستگاری.می گفتم تو
با این پاهای علیلت کجا می خواهی بروی.دنیا خیلی دور است از
خانه ی ما.
شهریار مندنی پور
شرق بنفشه
*برای دونستن بیشتر از شهریار,اینجا کلیک کنید.
*این کتاب رو بارها معرفی کردم!کتاب عجیبیه!
* نوع روایت داستان های این کتاب واسم جدید بود.گفته هایی که باید
بگی(به عشقت) و در ذهن می گی!و ناگفته هایی که نباید بگی و ...!
*تمام داستان ها مربوط به شیراز هست.شهر نویسنده ی کتاب.
*گلم در این جا منظور گل حاصل از جسم هست,بعد از مردن!
*در مورد مطلب "گوشیت لمسی نیست؟!..." حتما نظر بذارین.مرسی.
امروز به پایان می رسد
از فردا برایم چیزی نگو
من نمی گویم :
فردا روز دیگریست
فقط می گویم :
تو
روز دیگری هستی
تو
فردایی
همان که باید به خاطرش
زنده بمانم
درد یعنی
دلــــم بــراش خیلــــی تنـــــگ شده
امــــــا
هیــــچ غلطــــی نمـی تــونـــم بکنــــم
سلام
منو یادت نره ی وخ.....
سلام وب خیلی قشنگی داری اگه با تبادل موافقی خبرم کن
حرمت باران،بستن چترها بود
حرمت عشق،بستن چَشم
این درِ بسته،حرمت چیست؟!
که بعد از تو سرنوشت من و تمامِ خانه یکی شدُ
همه چیز زیر ملحفه ی سفید خوابید
خانه خاک خورد
من خاک شدم آرام
عشقو باید باور کرد ...
بوسه رو باید حس کرد ...
احساسو باید لمس کرد ...
امـــــــــــــــــــا ...
دوست داشــــــــتنو باید ثابـــت کـــــــــرد ...