چشم ها را بست،خنکی گوارای آب را از کف پا کشید تا ذره ذره ی
تنش.گوش را داد به صدای چک چک قطره های آب و تکان برگ های
درخت،تا آرام آرام شلوغی و همهمه ی آدم های دور و بر محو شود،
آن قدر که چیزی نشنود جز صدای پرنده ها با جیک جیک های تند و
پشت سر همشان؛که انگار یک بند با هم حرف می زنن و سیر نمی
شوند از این همه حرف و جیک جیک.
یعقوب یاد علی
آداب بی قراری
*برای دونستن بیشتر از یعقوب,اینجا کلیک کنین.
*واقعا هم باید هر چند وقت یه بار همین کارو کرد و دور شد از این
شهر غریب!
*نمی دونم چرا یاد ترانه ی "زبان از یاد رفته" از "فرشاد فزونی"
افتادم؟!
*و این شعر پناهی:"یک وقت هایی باید روی یک تکه کاغذ بنویسی
تعطیل است!"
*در مورد مطلب "گوشیت لمسی نیست؟!..." حتما نظر بذارین.مرسی.
با درود...جهنم خالی است چون همه دیوها اینجا هستند.
ویلیام شکسپیر
از حضور ونظر زیبایتان بی نهایت ممنونم [گل]
فکر میکردم
دوستت که داشته باشم
گره کور زندگی شل میشود
خوشبختی سرش به سنگ میخورد
بهشت را میگذارد
برای کسی
که عشق را تبعید کرد
و برمیگردد
...
میخواستم
با هر چرخ این زمین گرد
هی
ببوسمت
ببوسمت
ببوسمت
میخواستم
بخوانم چرخ چرخ عباسی . . .
و خوشبختی
مرا بندازد توی آغوشت
اما نشد که نشد که نشد
حالا هر لحظه
گره دو دست از درون
روی گردنم فشرده تر میشود
و نبضم
کندتر
واقعیت دارد
گالیله !
دیگر
نه زمین
نه خوشبختی
هیچ کس نمیتواند
دست مرگ
را از گلویم بردارد
اگر دوباره به دنیا آمدی
فقط سکوت کن لطفا!!
عاشقان از گوَن دشت عطش تاق ترند
ماهیانی که اصیل اند در اعماق ترند
دوره ی آینگی سر شده یا آینه نیست؟
مردم کوچه ی آیینه بداخلاق ترند
واعظا موعظه بگذار که وعّاظ عزیز
به تقلاّی گناه از همه مشتاق ترند
راستی را اگر از نان و خورش نیست خبر
این گدایان ز چه از پادشهان چاق ترند؟
پسران و پدران بی خبر از حال هم اند
روز محشر پدران از پسران عاق ترند
بعد از این نام من و گوشه ی گمنامی ها
که غریبان جهان شهره ی آفاق ترند
کـــــوچــ ـه پس کــــ ـوچه ها را بلـد شــــدم
رنــــگ های چـــ ـراغ راهــنمـا
جـــــ ـدول ضــــرب
دیگر در راه هــیــچ مدرســ ـه ای گــ ـم نمــیشوم
امــ ـا گاهـــی میــان آدم هـا گـــــ ـم میشوم
آدم هـا را بلـــد نــیستــم . . .