سیپریانو آلگور داخل شد،دخترش را بوسید و به دستشویی رفت.خود
را در آینه نگریست و هیچ چین و چروک اضافی در صورتش ندید.با خود
گفت:"درونم چروک خورده ...".
ژوزه ساراماگو
دخمه
*برای دونستن بیشتر از ژوزه,اینجا کلیک کنین.
*آینده ست که مهم تره!
*کتاب "عشق ممکن" ش رو هم خیلی دوس دارم.
*من اول بار اسمش با کتاب "بالتازار و بلموندا" به گوشم خورد.
*در مورد مطلب "منتها!..." حتما نظر بذارین.مرسی.
در تو صیادی است
با آب و دانه
و هزار چاقوی تیز
و در من
حماقتی گنجشک وار
که آسوده ام می کشاند
بر بام تو