روزی جدید را با تو آغازیدن
بی خبر از آنچه پیش می آید
و آنگونه که به آخر می رسد
این روز را با تو زندگی کردن
آنچنان که گویی واپسین روز ماست
تا عشق را نثار هم کنیم.
مارگوت بیگل
*برای دونستن بیشتر از مارگوت,اینجا کلیک کنین.
*عاشقانه هاش رو دوس دارم.
*اکثر اشعار مارگوت که در ایران هست,ترجمه ی زنده یاد احمد
شاملو هست!
*برای دانلود آلبوم سکوت سرشار از ناگفته هاست از مارگوت,با
صدای استاد شاملو,اینجا کلیک کنین.
*در مورد مطلب "توقع!.../a>" حتما نظر بذارین.مرسی.>/>>/>>/>
آنجا که تویی، غم نبود، رنج و بلا هم
مستی نبود، دل نبود، شور و نوا هم
اینجا که منم، حسرت از اندازه فزونست
خود دانی و، من دانم و، این خلق خدا هم
آنجا که تویی، یک دل دیوانه نبینی
تا گرید و گریاند از آن گریه، تو را هم
اینجا که منم، عشق به سرحد کمالست
صبر است و سلوکست و سکوتست و رضا هم
آنجا که تویی باغی اگر هست ندارد
مرغی چو من، آشفته و افسانهسرا هم
اینجا که منم جای تو خالیست به هر جمع
غم سوخت دل جملۀ یاران و مرا هم
آنجا که تویی جمله سر شور و نشاطند
شهزاده و شه، باده به دستند و گدا هم
اینجا که منم بس که دورویی و دورنگیست
گریند به بدبختی خود، اهل ریا هم
سختی ها نمک زندگی است“
امّا چرا کسی نفهمید که
” نمک “
برای من که خاطراتم زخمی است، شور نیست؛
مزه " درد" می دهد!
دیـگـــر نه اشـکـــهایــم را خــواهـی دیــد نه التـــمـاس هـــایم را و نه احســـاســات ایــن دل لـعـنـتـی را…به جـــایِ آن احســـاسی که کُـــشـتـی درخـتـی از غــــرور کـاشـتم…
بیا
دسته ای از پیچکهای گره خورده بر دروازه ی عشق را تکان بده
سراغ درختان صنوبر را بگیر
بدنبال پروانه های رها شده از اسارت پیله های تنهایی
راهی حضور شو
به چشمه که رسیدی لختی درنگ کن
گوش بسپار به واگویه های آب
بگذار از تو بگذرند
تا جاری شوی
آغوش باز کن و به دور گلها حلقه بزن
همرا ه خاک در ریشه سفر کن
و نور را با دل سبز برگ احساس کن
سرشار از تنفس لحظه های ناب شو