فتانه خانم زن عمویم وقتی مامانم نبود می گفت:عنتر خانم،خیال
می کنه هنر کرده رفته دانشگاه،واسه من ژست می گیره.اما وقتی
مامانم را می دید می گفت:شما تحصیل کرده اید و بهتر از ما
می فهمید.من دلم برای فتانه خانم می سوخت که این قدر زود همه
چیز را فراموش می کرد.اگر زبان داشتم حتما به یادش می آوردم.
پری نوش صنیعی
پدر آن دیگری
*برای دونستن بیشتر از صنیعی,اینجا کلیک کنین.
*کتاب بسیار بسیار زیباییه.حتما بخونین.
*امان از این مردم ...!
خیلی باحال بود.......
سلام دوستم.........اپم..............
[گل][گل][گل][گل][گل]
واقعا جالب بود
هی.....امان از این مردم
کسانی هستند که از خودمان می رنجانیم؛
مثل ساعت هایی که صبح، دلسوزانه زنگ می زنند؛
و در میانِ خواب و بیداری، بر سرشان می کوبیم؛
بعد می فهمیم که خیلی دیر شده ...!