- آه ... صدای باد ... پرده رو کشیدی.صداش رو چکار می کنی؟... اگه ای
شهر ای طلسم باد رو نداشت بهشت بود.پاییزا دیوونه می شه.از عصر
شروع می کنه.طرفای خونه ی ما که همه ی خونه ها شیروونی دارن,
چنون می یاد مث این که می خواد همه رو از جا بکنه ... صداش شومه ...
من توش یه ناله هایی می شنوم.هی دور می شن,هی نزدیک می شن ... .
شهریار مندنی پور
شرق بنفشه
*برای دونستن بیشتر از شهریار,اینجا کلیک کنید.
*این کتاب رو بارها معرفی کردم!کتاب عجیبیه!
* نوع روایت داستان های این کتاب واسم جدید بود.گفته هایی که باید
بگی(به عشقت) و در ذهن می گی!و ناگفته هایی که نباید بگی و ...!
*تمام داستان ها مربوط به شیراز هست.شهر نویسنده ی کتاب.
*در مورد مطلب "امتحان کنین!..." حتما نظر بذارین.مرسی.
لینک شدی
اینجا هم باد زیاد میاد و خیلی وقتا از صداش کلافه میشم
وَقتـــِ رَفتَنَـتــ یـآבَمـ بیـآوَر
פֿــآطـِرآتَـتــــ رآ بـבَهـَمـ بــِبــَرے
!؟ פֿـوُבَتــ کِہ نَبـآشے بہ چـِـہ کآرَمـ مے آینَـב ؟!
فَقـــَـط ذَره ذَره
!!! نـــآبوُבیَمـ رآ ضِمـآنَتــ مے کُنَنـב !!!!
اتفاقا من عاشق بادم
رها بودنش رو دوست دارم
سبک بودنش رو دوست دارم
عاشق نوازش بادم وقتی
. آروم خودشو مینشونه رو صورتم
به معنای واقعی عاشق بادم من