حس سبز

حس رویا گونه ی من از زندگی

حس سبز

حس رویا گونه ی من از زندگی

دوست داشتن...

تو گفتی که ماهی‌ها را دوست داری 

اما تو آن‌ها را سرخ کردی 

تو گفتی که گل‌ها را دوست داری 

و تو آن‌ها را چیدی 

پس هنگامی که گفتی مرا دوست داری 

من شروع کردم به ترسیدن. 

 

                                                                                            ژاک پرِوِر 

 

 *برای دونستن بیشتر از ژاک,اینجا کلیک کنین. 

 *واقعا زیباست. 

 *نوشته های تلخ,ولی پر کنایه رو دوس دارم.

نظرات 6 + ارسال نظر
پرنیان جمعه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 12:47 ب.ظ http://gtm1390.blogfa.com/

خیلی زیبا بود ..
در واقع یه حقیقتِ، اگه از بالا بهش نگاه کنیم ..

آرامش جمعه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 05:36 ب.ظ http://baharoon.blogfa.com

زندگی باور میخواهد آن هم از جنس امید
که اگر سختی راه به تو یک سیلی زد
یک امید قلبی به تو گوید که
خداهست هنوز...

سیما جمعه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 08:01 ب.ظ http://golhayesheypoori.blogfa.com/

خانمانسوز بود، آتش آهی, گاهی
ناله ای می شکند پشت سپاهی, گاهی
گر مقدر بشود، سلک سلاطین پوید
سالک بی خبر خفته براهی, گاهی
قصه یوسف و آن قوم چه خوش پندی بود
بعزیزی رسد افتاده بچاهی, گاهی
هستیم سوختی ازیکنظرای اختر عشق
آتش افروز شود برق نگاهی, گاهی
روشنی بخش از آنم که بسوزم چون شمع
روسپیدی بود از بخت سیاهی, گاهی
عجبی نیست، اگر مونس یاراست رقیب
بنشیند بر گل هرزه گیاهی, گاهی
چشم گریان مرا دیدی و لبخند زدی
دل برقصد به بر از شوق گناهی, گاهی
اشک در چشم، فریبنده ترت می بینم
در دل موج ببین صورت ماهی, گاهی
زرد رویی نبود عیب، مرانم ازکوی
جلوه بر قریه دهد خرمن کاهی, گاهی
دارم امید که با گریه دلت نرم کنم
بهر طوفانزده سنگی است پناهی, گاهی

مژگان جمعه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 08:56 ب.ظ http://Mahivamah.mihanblog.com

هوووووووووووووه

ترسیدن...

سیما شنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 01:10 ق.ظ http://golhayesheypoori.blogfa.com/

تو را من زهر شیرین خوانم ای عشق،
که نامی خوش‌تر از اینت ندانم.
وگر – هر لحظه – رنگی تازه گیری،
به غیر از زهر شیرینت نخوانم.


تو زهری، زهر گرم سینه‌سوزی،
تو شیرینی، که شور هستی از توست.
شراب جام خورشیدی، که جان را
نشاط از تو، غم از تو، مستی از توست.

بسی گفتند: – «دل از عشق برگیر!
که: نیرنگ است و افسون است و جادوست!»
ولی ما دل به او بستیم و دیدیم
که او زهر است، اما … نوشداروست!

چه غم دارم که این زهر تب‌آلود،
تنم را در جدایی می‌گدازد
از آن شادم که در هنگامه‌ی درد،
غمی شیرین دلم را می‌نوازد.

اگر مرگم به نامردی نگیرد:
مرا مهر تو در دل جاودانی‌ست.
وگر عمرم به ناکامی سرآید؛
تو را دارم که مرگم زندگانی‌ست.

فریدون مشیری

نیلوفر شنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 05:45 ب.ظ http://www.my-little-diary.blogfa.com

دوست داشتن، هیچ وقت بدون "ترس" نیست... منتها فرق میکنه نوع این "ترسیدن ها"...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد