همه می دانند
همه می دانند
که من و تو از آن روزنه ی سرد عبوس
باغ را دیدیم
و از آن شاخه ی بازیگر دور از دست
سیب را چیدیم.
فروغ فرخزاد
*برای دونستن بیشتر از فروغ,اینجا کلیک کنین.
*فک کنم اول راهنمایی بود(اگه دقت کرده باشین اکثر توضیحاتم بر می
گرده به اول راهنمایی!من در این سال برای بار دوم متولد شدم!),تولدم
بود و دوست بسیار عزیزی کارت پستالی بهم هدیه داد که این شعر بر
اون نقش بسته بود.انقد عاشق این شعر شدم که همون روز رفتم و
کتابی از فروغ خریدم.کتابی از دست فروش های خیابون!نام کتاب,
عصیان بود.
*بعدها دبیر ادبیاتی داشتم که گفت:همیشه پسرا عاشق سهراب می
شن و دخترا عاشق فروغ!و من گند زدم به تئوری استاد!
*فروغ رو دوست دارم.این بی پروایی و این عشق عریانش رو کم تر تو
شاعرای دیگه دیدم.
گــ ـوشهایـ ـم را مـی گیــ ـرم و چـ ـشـم هـ ـایم را می بـنـ ـدم
ولـ ـی ( ... )
حـ ـریـف افـ ـکارم نـ ـمی شـ ـوم
چـ ـقدر درد نـ ـاک اسـ ـت
” فـ ـهــمـیـ ـدن “
بعضی وقتا تو دعوا فقط باید نگاه کنی! سکوت کنی!
فحشاشو بده و بهونه هاشو به جون بخری!
تموم که شد بغلش کنی و اروم. در گوشش بگی
با من نجنگ ، من دوست دارم . . .
upam bia
az matlabetam kheily khosham umad
این روزهــــایم به تظاهر می گذرد...
تظاهر به بی تفاوتی،
تظاهر به بی خیـــــالی،
به شادی،
به اینکه دیگــــر هیچ چیز مهم نیست...
اما . . .
چه سخت می کاهد از جانم این "نمایش"
ما فڪر میڪنیـم بدتـریـטּ درد ؛
اَز دستـ ـ ـ ـ دادטּ ڪسیہ ڪہ دوستـش داریم !
اَمّــ ــــا ….
حَقیقتـ ـ ـ ـ اینہ ڪہ :
اَز دستـ ـ ـ دادטּ خـودمـوטּ ،
و اَز یــاد بُردטּ اینڪہ ڪے هستیـم و چقدر اَرزش داریم ؛
گاهے وقتہا خیلے دردنــاڪ تـره … !.