- شما اهل کجا هستید؟چطور شد که به اینجا آمدید؟
+ ............... چی؟... چی گفتید؟...
- پرسیدم چرا به اینجا آمدید و چرا تنها زندگی می کنید؟
+ یادم نیست و نمی خواهم یادم بیاید.برای سوالی که می کنید
مجبورم به گذشته برگردم و اگر اینکار را بکنم،گرفتار چیزهای دیگری
از گذشته خواهم شد،لذا دلم نمی خواهد حرف آن را بزنم...
جان اشتاین بک
به خدای ناشناخته
*برای دونستن بیشتر از جان,اینجا کلیک کنین.
*به بهترین حالت ممکن توضیح داد!
*این فرار از گذشته رو خیلی از ماها داریم!نداریم؟!
*این شعرش رو هم خیلی دوست دارم.
*در مورد مطلب "حس نوروزی من!..." حتما نظر بذارین.
سلام. من مهمون ناخونده وبت شدم. خیلی قشنگ و آرومه.
اگه اجازه بدی لینکت کنم.اگه خواستی لینکم کنی با نام پرواز لینکم کن و خبر بده.
به اب عشق کردم سینه تطهیر
که زد شعله به جانم نار تکبیر
جهان و دولتش ان شما باد
که ما را هر تعلق هست زنجیر
دکتر عباس کی منش
بله خیلی هامون فرار از گذشته رو داریم.خیلی خوب بود
شعره هم عالی
duste aziz uapam
----------------------------------------------------------------------
به قول حسین پناهی:
نیستیم !
به دنیا می آییم...
عکس ِ یک نفره می گیریم !
بزرگ می شویم ،
عکس ِ دو نفره می گیریم !
پیر می شویم ،
عکس ِ یک نفره می گیریم …
و بعد...
دوباره باز نیستیم ...
امروز صبح نه از زاییده فکرم و نه از طبع احساسم به تو کلام می دهم بلکه از عمق قلب پر از شور عشق به تو می گویم...