در زندگی زخم هایی هست که مثل خوره روح را آهسته در انزوا
می خورد و می تراشد.
این دردها را نمیشود به کسی اظهار کرد،چون عموما عادت دارند که
این دردهای باورنکردنی را جزو اتفاقات و پیش آمدهای نادر و عجیب
بشمارند و اگر کسی بگوید یا بنویسد، ردم بر سبیل عقاید جاری و
عقاید خودشان سعی می کنند آن را با لبخند شکاک و تمسخر آمیز
تلقی بکنند زیرا بشر هنوز چاره و دوائی برایش پیدا نکرده!
*برای دونستن بیشتر از هدایت,اینجا کلیک کنین.
*قبول دارم که نوشته های هدایت تلخه,ولی بی انصافی بود که در
این وب,نوشته ای از هدایت نباشه
*بوف کور نقطه ی عطفی بود توی زندگی من!یاد گرفتم چطور بنویسم!
*مشهوره که می گن هدایت به شدت از قرینه و هر چیزی که قرینه
بود متنفر بود!
آنکــــس کـــــه نــدارد هنـــر عشـــق و محبت
زو رحـــــــم مجویید که این نیز ندارد
آلــــوده ام امــــا همــــه شب غـــرق مناجات
با دوست سخن اینهمه پرهیز ندارد
گــــیتی همه اویست و هم او هیچ بجز لطف
از وســـع نظـــر با مــــن ناچیز ندارد
عــاشـــق ز ســـر مستی اگـــر کــرد خطایی
معشــــــوق که بحث گله آمیز ندارد
ســر گـــــرمی بازار جهان داد و ستد هاست
آن وام خداییست کـــــــه واریز ندارد
زخــمهـایــم به طعنـه مـی گــوینــد : دوستــانــت ، چـــقدر بـــانمـــک انـــد.....
سلام عزیزم
خوبی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
من بالاخره برگشتم
آ÷ نکردم هنوز
ولی مرسی که فراموشم نکردی
بازم میام
فعلا
b darde modhtareki dochariiim
مث همیشه زیبا بود
دقیقا...!
ماها هممون از این زخم ها زیاد داریم !
بهش فکر نکرده بودم
هوووووم
ممنون از اینکه از صادق هدایت هم نوشتید
وب زیبایی دارید
و پر محتوا
موفق باشید
دوست خوبم