در میان خروش امواج مشوش ساحل ایستادهام
دانه های زرین شن در دستانم
چه حقیر!
از میان انگشتانم سر میخورند
خدایا !مرا توان ان نیست که محکمتر در دست گیرمشان؟
یا تنها یکی از آنها را از چنگال موجی سفاک برهانم؟
آیا سراسر زندگانی
تنها یک رویاست؟
ادگار آلن پو
*برای دونستن بیشتر از ادگار,اینجا کلیک کنین.
*پدر داستان نویسی امروزی به تعبییر خیلی ها!
*اون افسردگی حادی که داشت رو نه فقط توی داستان هاش,که
حتی توی اشعارش هم می شه دید!
گاهــــی باید آرزوهایتـــــ را مثل قاصدکــــ
بگذاری کفــــ دست و بسپاریشان به دستــــ
باد تا برونـــد و سهم دیگران شوند . .
شاید یه رویا باشه...