اشکش را پاک کرد و سر بر آسمان برداشت و نالید:
-خدایا,مرا به چه گناهی عقوبت می کنی؟
سرش را به زیر انداخت,تکیه بر بازوی من داد,خودش را تسلی داد:
-باید ایمان داشت,باید با ایمان از این بوته ی گداخته ی زندگی
بگذریم و به آسمان پاکی و کمال راه سپریم.
انوره دوبالزاک
زنبق دره
*برای دونستن بیشتر از انوره,اینجا کلیک کنین.
*باز هم اول راهنمایی و این بار انوره دوبالزاک و زنبق دره!
*هنوز که هنوزه یکی از عاشقانه ترین رمان های جهان می دونم زنبق
دره رو!
*من اصلا عادت ندارم الکی توصیه کنم!حتما بخونین این کتاب رو!
*دقیقا وسط امتحانات ثلث(اون موقع هنوز ترم نیومده بود!) این کتاب رو
توی 3 روز تموم کردم!دوستم خیلی بهم حرف زد.منم گفتم این کتاب
پیشت باشه,فقط مرد باش و اگه وسوسه شدی و تا آخر تو همین
روزای امتحانات خوندیش,بیا و اعتراف کن!چند روز بعد اعتراف کرد!
*چند صفحه ی اول کتاب و توصیف جزء به جزء که داره تو رو مردد می
کنه واسه ادامه!ولی کم کم بلایی به سرت می یاره که خواب و خوراک
رو بی خیال می شی!
*چرا من وقتی چیزی رو خیلی دوس دارم انقد توی توصیفش جوگیر
می شم؟!
*خود مطلب ۲ خط,توضیحاتش ...!
سلام دوست عزیز ممنونم که به وب من سر زدید وب جالبی دارید تبریک میگم /نفس علی
سلام
شما را برای خواندن قسمت ششم نمای دور از نزدیک دعوت می نمایم امید است
مرا با راهنمایی خوبتون برای بهتر نوشتن راهنمایی کنید
ممنونم............................................